دانشگاه تهران، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، گروه زبانشناسی، تهران، ایران
چکیده: (623 مشاهده)
"جوهر مسئله افلاطون را برتراند راسل در یکی از آثار خود بدینگونه مطرح نمود"چگونه است که بشر که تماس او با جهان مختصر،شخصی و محدود است قادر است به اندازه دانش خود کسب علم کند؟ انسان در مورد برخی از پدیدههای جهان دانشی بسیار مفصل و دقیق دارد و این امر در مور دیگر دستگاههای اعتقادی بشر به روشهای تعبیر و تفسیر و تلفیق تجربه و بطور کلی آنچه میتوان آن را دستگاههای شناختی نامید نیز صادق است. اگر این نظریه را در مورد زبان به کار ببندیم،این دیدگاه اساسا افلاطونی حاکی از آن است که دانش یکزبان خاص در طی جریانی که تا حدی ذاتی است،با جرح و تعدیلاتی که بازتاب کاربرد مشاهده شده است و تا حدی همچون دستگاه بصری که در طی جریانی که توسط راهنماییهای ژنتیکی تحت تأثیر محیطی محرک و شکلدهنده تعیین میشود،رشد میکند و به بلوغ میرسد. در واقع،جزئیات حیرتانگیز آوایی موجود در گفتار کودک به قدری ظریف است که بسیار فراتر از آن است که بزرگسالان بدون تعلیم خاصی بتوانند آن را درک کنند و بدین دلیل احتمالا نمیتواند حاصل هیچ شکلی از آموزش باشد مسائل مشابهی نیز در حوزهء فراگیری واژه وجود دارد که پاسخ آنها را نیز باید همانجا جستجو کرد، یعنی در آن موهبت زیستشناختی که استعداد زبانی انسان را تشکیل میدهد. به سادگی میتوان زبانهایی را ساخت که قواعد آن خطی باشد لیکن این زبانها بشری نخواهد بود و فراگیری و استفاده از آنها برای انسان بسیار مشکل است زیرا به جای اتکا بر مکانیسمهای فراهم آمده توسط استعداد زبانی،که به طور خودکار و بدون تفکر آگاهانه عمل میکند،مجبور به انجام محاسبهء آگاهانه خواهد بود."
نوع مطالعه:
مروری |
موضوع مقاله:
تخصصي دریافت: 1396/8/19 | پذیرش: 1396/8/19 | انتشار: 1396/8/19