فرهگ و نظامهای فکری: شناخت کلگرا در برابر شناخت تحلیلی۱ به عقیده نویسندگان این مقاله،شناخت مردم شرق آسیا کلگراست؛به این معنا که شناخت آنها بر توجه به کل میدان ادراکی و قائل بودن نقش علی برای آن،استفاده نسبتا ناچیز از طبقات و منطق بصری و استدلال دیالکتیکی استوار است. توجه به میدان،باید موجب تلاش برای شناسایی روابط بین موضوعات و رویدادها در میدان شود و تفسیر وقایع،رابطه میان موضوع و میدان را تقویت نماید به همین ترتیب،برای افرادی که خودشان را جزئی از یک کل میدانند و در حفظ هماهنگی درونی آن کل برانگیخته شدهاند،طبیعتا دنیا ممکن است پیوسته و درهم متداخل به نظر برسد. از طرف دیگر،اگر کرهایها به این فکر عادت کرده باشند که نتایج را بدیهی بشمارند،نمیتوان انتظار داشت،وقتی از دو نظریه متضاد آگاهند،در مقایسه با زمانی که فقط با یک نظریه پیشبینیکننده آشنا هستند از عدم تحقق نتیجه مورد نظر خود زیاد تعجب کنند و این همان چیزی است که به دست آمده است. روابط در برابر طبقات به عنوان مبنای گروهبندی چیو (۱۹۷۲)در جریان یک پژوهش،تصاویری شامل انسان،وسیله نقلیه،مبلمان،ابزار یا انواع غذا را به صورت گروههای سه تایی به کودکان چینی و آمریکایی نشان داد و از آنها خواست دو تصویر مشابه یا جور را از بین سه تصویر انتخاب کنند و دلیل انتخابشان را نیز بگویند؛نتیجه اینکه سبک اصلی بچههای چینی زمینهای- ارتباطی بود. با این استعاره،ما میتوانیم بگوییم که حتی اگر در تمام فرهنگهای مردم فرایندهای بنیادی شناختی یکسانی را به عنوان ابزاردست خود داشته باشند،ابزار انتخابی آنها برای حل مشکل مشابه ممکن است بسیار متفاوت باشد."
نوع مطالعه:
پژوهشي اصیل |
موضوع مقاله:
تخصصي دریافت: 1380/6/1 | پذیرش: 1380/8/1 | انتشار: 1380/10/1