1- دانشگاه علوم پزشکی تهران، تهران، ایران
2- دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تهران، تهران، ایران
چکیده: (4196 مشاهده)
نتایج نشان داد که گروهی از دانشجویان که تصور میکردند کودک دختربچه است،بیشتر از جدول ۳-توزیع فراوانی و درصد شیوع اختلال روانی در افراد ۱۵ سال و بالاتر(مورد مطالعه در چند استان کشور بر اساس پرسشنامه سلامت عمومی (GHQ-۲۸) به تفکیک جنس در سال ۱۳۷۸) به نقل از:نوربالا و همکاران(۱۳۸۰) واژههایی نظیر«آرام و منفعل»برای توصیف او استفاده کرده بودند؛ضمنا جنسیت دانشجویان نیز در پاسخهایی که میدادند مؤثر بود(کوندرای و کوندرای،۱۹۷۶). سؤالی که در این رابطه مطرح میشود این است که اولین مبتلایان توصیف شدهء بیماریهایی نظیر اسکیزوفرنی و افسردگی مرد بودهاند یا زن؟آیا برای توصیف ملاکهای بیماریهای مختلف از جمله اختلالات خلقی،شخصیتی و سایر اختلالات، هیچ توجهی به جنسیت فرد مبتلا شده است؟و آیا اصلا نیازی هست کهبرای تعیین ملاکهای تشخیصی یک بیماری،جنسیت نیز به عنوان عامل تأثیرگذار در نظر گرفته شود؟ آنچه قطعی به نظر میرسد،وجود تفاوتهای جنسی مهم در برخی از اختلالات روانپزشکی از جمله اختلال افسردگی اساسی، اختلالات اضطرابی،اختلالات شبهجسمی (somatoform) و اختلالات تجزیهای (dissociative) است. سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا تفاوتهای اپیدمیولوژیک در زنان و مردان به علت اختلاف در پسیکوپاتولوژی آنهاست و یا نتیجهء اشتباه و سوگیری در ارائهء تعریف،گذاشتن تشخیص و نحوهء ارزیابی در تحقیقات میباشد؟ برای مثال،آیا نسبت بالاتر اختلال شخصیت نمایشی (histrionic) و اختلال شخصیت وابسته (dependent) در زنان،اختلالی واقعی و ناشی از پسیکوپاتولوژی متفاوت بین دو جنس است؟ و یا چون خصوصیات این دو اختلال شخصیت تا حدی شبیه صفات کلیشهای زنانه است،در زنها بیشتر تشخیص گذاشته میشود؟و آیا اگر ملاکهای تشخیصی در این اختلالات مطابق با جنسیت تنظیم شود، نتایج اپیدمیولوژیک متفاوت نخواهد بود؟و کدام یک به واقعیت نزدیکتر است؟در هر حال روندی که در حال پیشرفت است،توجه به عواملی نظیر فرهنگ،نژاد و جنسیت در سیستمهای تشخیصگذاری اختلالات روانپزشکی از جمله سیستم طبقهبندی DSM است.
نوع مطالعه:
پژوهشي اصیل |
موضوع مقاله:
تخصصي دریافت: 1380/3/1 | پذیرش: 1380/5/1 | انتشار: 1380/7/1