اختلال وسواسی – اجباری (OCD) از دیدگاه بالینی یک اختلال ناهمگن است. نشانههای اختلال وسواسی – اجباری بطور قابل ملاحظهای آن چنان متفاوت هستند که دو بیمار با تشخیص (OCD) میتوانند الگوهای رفتاری کاملاً متفاوتی داشته باشند. با وجود این ناهمگونی ظاهری، سیستمهای (DSM-IV) و ((ICD-۱۰ به (OCD) عنوان یک بیماری واحد پرداختهاند و به استثناء مدل تکاملی، اکثر مدلهای رایج (OCD) مانند نوروبیولوژی، رشدی یا رفتاری – شناختی برای تفاوتهای موجود در نشانههای این اختلال، ارزشی قایل نشدهاند. با توجه به این تفاوتها، دانشمندان سعی بر تقسیمبندی ظاهری این اختلال به زیرگروههای مجزایی کردهاند، ولی عموماً این تلاشها در زمینه مرتبطسازی زیرگروهها به شاخصهای بیولوژیکی، عوامل ژنتیکی یا پاسخ به درمان، ناموفق مانده است و زیرگروه خالصی از بیماران مبتلا به این اختلال خیلی نادر است. از میان این تلاشها، اخیراً مطالعاتی که برخورد مبتنی بر تحلیل عامل۱ با مقوله (OCD) داشتهاند، نشانههای (OCD) را به چند بعد تقریباً پایدار و از نظر بالینی معنیدار تقسیم کردهاند. یکی از این مطالعات، مطالعه بائر۲ میباشد. بائر ۱۳ گروه اصلی نشانههای (OCD) را در ۱۰۷ بیمار سنجید و سه عامل را تعریف نمود که «قرینهسازی / انبار کردن»، «آلودگی/ شستو شو» و «وسواس خالص» بودند. بائر این طور گزارش کرد که بیمارانی که امتیاز بالا را در عامل قرینهسازی و انبار کردن کسب کرده بودند، احتمال بیشتری برای وجود همزمانی تشخیص اختلال مزمن تیک و اختلال شخصیت وسواسی – اجباری داشتند. لکمن۳ و همکاران نیز نشان دادند که امتیاز بالای وسواس چک کردن و قرینهسازی و نظم و ترتیب با احتمال بالاتر تیک همراه است. در مطالعه دیگری نشان داده شد که وجود علامت وسواس انبار کردن با جنسیت مرد، شروع در سنین پایین، همزمانی با ترس از حضور در اجتماع و اختلالات شخصیتی و اعمال پاکسازی۴ بیمارگونه (نیشگون گرفتن پوست، جویدن ناخن و کندن مو) مرتبط است. میتوان اینطور جمعبندی کرد که مطالعات ذکر شده در بالا و مطالعات دیگر نشان میدهند که نشانههایی که بر اساس رویکرد ابعادی باشند، میتوانند تقسیمبندیهای پیشین که بر اساس سن شروع، جنسیت، یا وجود بیماریهای همراه دیگر بوده را تکمیل کنند، چرا که فوایدی مانند امکان امتیازدهی به بیماران در یک یا چند گروه نشانهها را دارد و اجازه میدهد که مطالعات از قالب تشخیصی سنتی بیرون آیند. سؤال اینجاست که با توجه به یافتههای فوق آیا (OCD) یک اختلال واحد است یا در برگیرنده اختلالات چندگانه مجزا میباشد؟ تقسیم کردن (OCD) به زیرگروههای کوچکتر که موجودیت انحصاری داشته باشند یک امر بیانتها و پوچ است. اما میتوان (OCD) را به عنوان یک طیف در نظر گرفت که شامل سندرمهای بالقوه همپوشاننده هستند که میتوانند در هر بیمار همزمان رخ دهند. این نظریه با نظریه فعلی ابعادی در بیماریشناسی روانپزشکی هماهنگی دارد.
معیارهای تشخیصی (DSM-IV) از این نظر که برای تشخیص (OCD) باید تعداد مشخصی از نشانهها وجود داشته باشند و هر علامت باید دستکم یک ساعت روزانه زمان بیمار را صرف خود کند، انحصاری میباشند، اما در نگاه ابعادی عقیده بر این است که علائم وسواسی – اجباری بهطور طبیعی در جمعیت توزیع شده است. این عقیده محدودههای تشخیصی (OCD) را وسیعتر میسازد تا موارد تحت بالینی را نیز دربربگیرد. همچنین وسواسها و اجبارها میتوانند با انواع پاتولوژیهای روانی و عصبی در یک زمان رخ دهند. برای مثال، رفتار انبار کردن با صدمات مغزی، دمانس، اسکیزوفرنیا، اختلال شخصیت وسواسی – اجباری، اختلالات خوردن و اوتیسم مرتبط بوده است؛ لذا خیلی سادهانگارانه است که رفتارهای انبار کردن را فقط به حیطه اختلال وسواسی- اجباری محدود کنیم.
1- Factor analysis 2- Baer
3- Leckman 4- Grooming
موضوع مقاله:
تخصصي دریافت: 1382/8/24 | پذیرش: 1382/10/16 | انتشار: 1383/1/1