دوره 22، شماره 1 - ( بهار 1399 )                   جلد 22 شماره 1 صفحات 101-93 | برگشت به فهرست نسخه ها


XML English Abstract Print


1- استادیار گروه فلسفه، دانشکده حقوق، الهیات و علوم سیاسی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
2- دانشجوی دکتری فلسفه علم، دانشکده حقوق، الهیات و علوم سیاسی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
چکیده:   (2087 مشاهده)
انسان به دنبال تعریفی از مرگ بوده تا راه­کارهایی برای حفظ بقا بیابد. او با انواع سؤالات مانند مرگ چیست؟ چه زمانی میتوانیم بگوییم مرگ اتفاق افتاده است؟ مواجه بوده است. دو رویکرد درباره تعریف مرگ در پزشکی، رویکرد قلبی­_ریوی به معنای توقف بدون بازگشت جریان خون و تنفس و رویکرد مرگ مغزی است که به معنای از دست ‌دادن بدون بازگشت کارکرد مغز تعریف می­شود. رویکرد دوم با به وجود آمدن احیاکننده‌­ها مد نظر قرار گرفت. پس کارکردهای مغزی مهم­ترین معیار جهت تعریف مرگ در نظر گرفته شده و قطع یا عدم قطع عملکرد آنها ملاک تمیز زندگی از مرگ شد. آیا روند بدون بازگشت فعالیت‌­های شناختی در مغز ملاک تعیین مرگ است، یا روند قطع مراکز مربوط به تنفس و ضربان قلب و اگر روند بدون بازگشت فعالیت‌­های شناختی ملاک تعیین مرگ باشد، کدام ویژگی یا کارکردی می­تواند ملاک مشخص فعالیت شناختی باشد؟ در این مقاله استدلال می­شود که روند بدون بازگشت فعالیت‌های شناختی ملاک تعیین مرگ مغز است و «آگاهی» می­تواند ملاک دقیق‌­تری برای انجام فعالیت شناختی باشد.
متن کامل [PDF 1379 kb]   (911 دریافت)    
نوع مطالعه: پژوهشي اصیل | موضوع مقاله: فلسفه ذهن و زبان شناسی شناختی
دریافت: 1398/3/5 | پذیرش: 1398/4/25 | انتشار: 1399/3/21

بازنشر اطلاعات
Creative Commons License این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است.